محل تبلیغات شما



24آبان 98، ساعت پنج و دوازده دقیقه صبح، از خونه اومدم بیرون برم مسجد.از دور صدای اذان رو میشنیدم.مسجد نزدیکه خب.همین جوری که توی کوچه میرفتم و به رفتگری که اون وقت صبح داشت کوچه رو جارو میزد سلام میکردم، سر بلند کردم دیدم توی آسمون دقیقا از جنوب تهرون یه شی نورانی (که اگه حرکت نمی کرد مثل ستاره بود)، داره آروم آروم نزولی و دور شونده به سمت شرق(و به عبارت بهتر به سمت جنوب شرق) میره. سرعتش و نوع حرکتش مثل هواپیما نبود.هواپیما زیاد دیده بودم و ضمنا کریدور پرواز هواپیماهایی که به مهرآباد و امام خمینی رفت و آمد دارن این نبود.یهو داستان یوفو ها و آدم فضایی ها اومد توی ذهنم.خندیدم.خواستم گوشیم رو در بیارم و عکسی بگیرم.با دوربین گوشی توی اون ظلمات، یه نقطه متحرک رو شکار کنی؟ اصلا معلوم میشه؟ خواستم به اون رفتگر زحمتکش شیء نورانی رو نشون بدم که اونم همراه من شاهد اون صحنه باشه.درنگ کردم:که چی بشه؟ براش جالبه؟ اصلا چی هست این؟ 

جمعه بود.سالروز تولد پیامبر اسلام.کسی که می گفتن:با تولدش طاق کاخ مدائن کسری و سریر پادشاهی قیصر ترک برداشت، بت های کعبه ریختند.آتشکده فارس بعد از هزار سال خاموش شد.اون همه شگفتی در همین لحظات اتفاق افتاد.تولد پیامبر گویا لحظه های اذان صبح بوده. و حالا حدود هزار پونصد سال از صبحدم میلاد او گذشته و من هم مومنی بودم به دین این پیامبر که داشتم سمت مسجد می رفتم برای نماز صبح. مسجدی که بلندگوهاش اسمش رو دو بار در اذان تکرار میکرد.خب؟ حالا بعد حدود هزار و پونصد سال از اون شگفتی، در وانفسای این همه تردید در دین و تشکیک به خود خدا ( که وقتی الان هست، پس در طول این هزار و چهارصد سال هم بوده) این اذان و این حرکت مردم سمت مسجد برای نماز و عبادت در دینی که اون نوزاد آورد، شگفتی بزرگتریه تا یه یوفو یا سفینه فضایی یا هر چی. راستی اون فضایی ها دینشون چیه؟ درکشون از دین همون درکیه که اهالی کره زمین از دین دارند؟؟ وسط این فکرا بودم که یهو دیدم سر سجاده واستاده ام و دارم اقامه می گم.حتی نگاه نکرده بودم پشت سرم رو! فکر کنم نمازگزارا ، بنده های خدا متعجب بودن حاج آقا چرا بدون سلام علیک اومده و داره اقامه میگه.آخه عادت داشتم میام مسجد با همشون چاق سلامتی کنم.، بعد برم اون جلو واستم.خب.باید بگم خدا رو شکر توی مسیر اومدن اتفاق ناگواری به خاطر حواس پرتیم نیفتاد.میدونی؟ وقتی میرم توی فکر دیگه حواسم به خودم نیس.الله اکبر گفتم و ملت هم پشت سرم اقامه بستن. راستی! تولد پیامبر و امام صادق مبارک!


از مرداد ماه سال 97، پرسش های فراوانی از من می شد که این قضیه انسان خوکی چیست؟

من که کلا از فضای مجازی به دورم، پرسیدم:شما سر نخش را به دست من بدهید، بقیه اش را من دنبال می کنم.

دیدم طرف گوشی اندرویدش را در آورد و در اینستاگرام فیلمی از یک نوزاد شبهه انسان و شبهه خوک به من نشان داد که روی بوته ها افتاده بود و می لرزید و یک ماده خوک هم هی دورش می چرخید و بویش می کرد.ظاهرا نسبت به آن نوزاد حس مادری داشت!

خودم پیگیر شدم، دیدم در فضای مجازی فارسی زبان، از همان عکس های مربوط به آن نوزاد عجیب، عکس نوشته ها درست کرده اند که بله! این است عاقبت انسان در زندگی غربی و اندیشه های غرب! غرب دارد انسان را به رابطه با حیوانات می کشاند و.

البته این توی فضای رسانه ای داخلی خودمان و البته کشورهای عربی و آسیای میانه بود که به نوعی  غرب را به معنای یک جبهه مقابل اسلام، می شناختند.مذهبی ها به بهانه این نوزاد به غرب و فرهنگش می تاختند و غیر مذهبی ها هم در جواب از فجایع و فحشای درون جوامع اسلامی مثال آورده بودند که بگویند شما با اسلام چه نتیجه ای بدست آورده اید که حالا غربی ها را این طور محکوم می کنید! مذهبی ها هم در جواب می گفتند همه این فسادهایی که می گویید،می تواند در جوامع اسلامی وجود داشته باشد،اما در جوامع غربی هم هست و اصلا از غرب شروع شده، ولی این نوزاد انسانخوکی در جوامع غربی متولد شده و از آنجا به جامعه اسلامی سرایت خواهد کرد و باز در مقابل غیر مذهبی ها جواب می دادند و باز آنها جواب اینها را و بازی همچنان بعد از چند ماه ادامه داشت.

در آن سوتر،در اروپا و آمریکا، این خبر باز هم به عنوان یک اتفاق بهت انگیز مورد توجه بود. مذهبی های مسیحی هم این را نتیجه دوری ازمسیحیت و غرق شدن در زندگی مادی می دیدند و غیر مذهبی ها هم این را غیر انسانی و غیر اخلاقی می دیدند.بعضی از مدافعان حقوق حیوانات، این را حیوان آزاری قلمداد کردند و حتی در کامنت هایشان زیر عکس این نوزاد گفته بودند:این که شخص بخواهد با حیوانات رابطه برقرار کند، نظر شخصی خودش است اما باید از لوازم پیشگیری از باروری استفاده می کرد تا از باردار شدن حیوان جلوگیری کند.چون آن حیوان مشقت بارداری را تحمل کرد بدون این که فرزند درست و درمانی داشته باشد.

یک عده دیگر هم از سرنوشت آن بچه ابراز ناراحتی می کردند و می گفتند فارغ از انسان یا خوک بودن، باید آن را به عنوان یک موجود زنده بپذیرند و حقوقش را پاس بدارند!

دیگر حقوق بشر اینجا معنایی فراتر پیدا کرده بود و شده بود حقوق زندگانی!

موضوع این است که فارغ از تمام جبهه گیری ها از سوی هر کس با هر اندیشه ای، یک نکته در تمام این اظهار نظر ها مشترک بود(لا اقل آنهایی که من دیدم و خواندم):هیچکس خوشش نیامده بود از ایده تولد یک انسانخوک!

همه، از مذهبی و غیر مذهبی، از سکولار و غیر سکولار، از مسلمان و مسیحی و بی دین، همه نگران انسان شده بودند! بله! انسان!

اما چرا؟

انسان، از هر رنگ و نژاد و عقیده ای،ناخودآگاه از قلمرو مفهومی خودش پاسداری می کند.این مربوط به چیزی است که به آن می گوییم فطرت! البته بگویم، این پاسداری را هر کس بر اساس عقیده و سلیقه خودش انجام می دهد! اما به هر حال این حس پاسداری از قلمرو مفهمومی انسانی در همه مشترک است.هیچ انسانی خوشش نمی آید وجود یک بشر دیگر را آلوده به وجود یک موجود دیگر که از انسان پست تر است ببیند.انسان برای خودش شرف قائل است و این ربطی به این مذهب و آن مذهب ندارد.حتی ربطی به این ندارد که شخص به مذهبی اعتقاد داشته باشد، چون به هر حال او مخلوق خداست و خدا فطرت را در او نهادینه کرده، پس اگر انسانی در اثر وقایع دوران رشد یا تحت تاثیر محیط اطرافش به مذهب اعتقاد نداشته باشد، باز هم آن فطرت در او موجود هست که حس شرافت را نسبت به موجودات دیگر در او زنده کند و از آلوده شدن وجود انسانی به موجودی پست تر از انسان گله مند و نگران باشد و به هر حال طبق هر دیدگاهی که دارد، آن را نقد کند.حالا بی دین ها یک جور، دینداران یک جور دیگر.انسان به هر حال انسان است.

از همین روست که انسان از مرگ می گریزد،چون موجود شرافتمند، مرده نیست! از همین روست که انسان هایی که بخش شناختی مغزشان با مرده ها راحت نیست، از دیدن جنازه همنوع خود می ترسند و اگر جنازه ای ببیند، تا مدت ها دچار کابوس می شوند، حتی اگر آن جنازه سالم و بدون متلاشی شدن باشد.بگذریم از آنهایی که بخش شناختی مغزشان با مرده ها راحت است،مثل غسال ها و آنهایی که در سردخانه پزشکی قانونی کار می کنند.اینها دیگر عادت کرده اند.عادت هم جزو فطرت بشر است.

انسان،به خاطر حس شرافتمندی که برای خود قائل است، مردن را برای خود شرافت نمی بیند و از آن می گریزد،از همین روست که خودکشی در وضعیت عادی اتفاق نمی افتد و در اثر کمپرس های روحی و روانی یا مداخله هی دارویی (مثلا مواد روانگردان) است که شخص از حال عادی خارج می شود و عمل منجر به مرگ را انجام می دهد.اما همه چیز به زشتی خودکشی نیست،برای این که مرگهای شرافتمندانه هم هست. از همین روست که مثلا در اسلام، مفهوم شهادت در کتاب و شریعت  برای مرگ در راه عقیده اسلامی، نهادینه شده و شهید در آیات قرآن زنده نامیده شده که در نزد خداوند رزق داده می شود. رزق مفهومی است که زنده ها در حیطه شناختی شان با خوراکی و مال و اموال می شناسند که لازمه زندگی و حیات ملموس است.در حقیقت آیه قرآن دارد بخش شناختی مغز مومنین را با این مفهوم آشنا می کند که تو پس از مرگ جسمت در راه عقیده، از شرافتمندی که برای خودت قائل بودی کوتاه نخواهی آمد، فقط به جای این که روی زمین رزق داده شوی، در نزد خدا رزق داده می شوی.مستقیم و از سوی خودش، بدون واسطه ها و اسباب مادی مثل پول و شغل و درآمد و خرید و فروش.

پس انسان شریف است و خودش هم برای خودش شرافت قائل است.

راستی در انتها بگویم:

در حقیقت آن نوزاد انسانخوک، چیزی نبود جز یک عروسک لاستیکی متعلق به یک پروژه هنری! آه! هنر! امان از این هنر به معنای آرت که همه را فیلم کرد.تصویر انسانخوک در گالری هنری(کلیک کنید)

 

 


 فیلم مشهوری از مصاحبه میک والس(Wallace Mike) ،مصاحبه­گر زبردست تلویزیونی آمریکایی با شاه در دوران قدرتش هست،در سال 1974 میلادی که به شمسی می شود حدود1352 یا 53،آنجا که در ضمن بحث درباره ت خارجی ایران، میک والس فقید برای اشاره به مسائل خلیج فارس می گوید:خلیج! خلیجی که شما به آن می گویید خلیج فارس و آنها(یعنی اعراب) می گویند خلیج عربی. ناگهان شاه که می دانست این کلمه مقدمه ای برای زیر سوال بردن هژمونی او در منطقه است، بحثی که در جریان بود را رها می کند و به مصاحبه کننده تشر می زند که:چرا می گویی خلیج عربی؟مگر تو مدرسه نرفته ای؟ و میک بهت زده می گوید:بله! شاه می گوید :در ایام مدرسه ات به آنجا چه می گفتند؟ میک پاسخ داد: خلیج فارس!کسانی که امروز فیلم این مصاحبه را بعد از بیش از چهل سال می بینند شاید برایشان عجیب باشد که شاه ایران چرا به معلم مدرسه یک گزارشگر امریکایی تبدیل شده و به او درس جغرافیا می دهد؟

 

    دهه هفتاد میلادی آرایش ی در فضای منطقه ای که خاورمیانه نام دارد کمی متفاوت بود.دولت های ناسیونالیستی مثل مصر ، عراق و سوریه در راستای ت ضد شاه ایران و آرمان های ضد امپریالیستی شان که متمایل به ت شوروی بود، خلیج فارس را خلیج عربی می نامیدند،چون به هر حال شاه ایران روابط گرمی با امریکا داشت و خریدهای اسلحه اش از آن کشور چشمگیر بود، پس آن زمان فارس نامیدن آن خلیج صحه گذاشتن بر تسلط امریکا برآن خلیج به نظر می آمد در حالی که این نام اصالتا نامی تاریخی بود و ربطی به امریکایی بودن یا نبودن خلیج فارس نداشت اما وقتی ت فضا را آلوده می کند اصالت ها هم بی اهمیت می شوند. این در حالی بود که کشورهای حاشیه خلیج فارس مثل کویت ، عربستان ، امارات ، قطر و عمان،تحت تاثیر هژمونی ایران از لفظ خلیج عربی استفاده نمی کردند و در بالاترین حد از کلمه محتاطانه خلیج بدون هیچ پسوندی استفاده می کردند. نام "شورای همکاری دولت های عربی خلیج" یادگار همان دوران است که خود اعراب حاشیه خلیج فارس از گذاشتن پسوند عربی برای خلیج خودداری می کردند.روابط این کشورها با ایران در سایه عظمتی که تحت عنوان ژاندارمی ایران برای آمریکا در منطقه وجود داشت مملو از احترام بود.شاه ایران سلطه خودش را بر منطقه خلیج فارس ابدی می دید و به همین دلیل درباره بحرین و استقلال آن زیاد سختگیری نکرد.حتی همه زمینه های لازم را برای استقلال بحرین مهیا کرد و از سران کشور تازه متولد شده بحرین هم در ایران استقبال کرد مانند یک بزرگ خاندان که با اقتدار پدرسالارانه با نوه و نبیره کوچکش رفتار می کند.این انقلابیون ضد آمریکایی ناسیونالیست عرب متمایل به شوروی بودند که اولین جرقه های نام خلیج عربی را زدند.

   دهه هفتاد میلادی، تصور بر این بود که دهه وزن کشی نهایی برای توازن قدرت در خلیج فارس است هر چند وقایع آینده نشان داد که هیچ ثبات نهایی برای این خلیج پر کشمکش وجود ندارد.در این دهه، کشورهای عربی منطقه هم کم­کم دچار گرایش به سمت آمریکا شدند این وضع در سایه حکومتی همچون رژیم شاه در ایران که هم سواحل گسترده ای در کرانه شمالی این خلیج در اختیار داشت و هم متحد استراتژیک یک ابرقدرت(آمریکا) بود،تعجبی نداشت.

   این تاثیر ایران در گرایش کشورهای حاشیه خلیج فارس به امریکا آنجا نمود عریانی یافت که ایران به شکل مشت کوبنده در عمان وارد عمل شد تا سلطان قابوس پادشاه عمان بقای خود را مرهون دخالت ایران بداند.چریک های مسلح ظفار در عمان با مرام کمونیستی شان می رفتند که پادشاهی عمان را سرنگون کنند تا جای پایی برای شوروی در خلیج فارس دست و پا شود که ناگهان ایران در راستای ت ضد کمونیستی آمریکا، وارد عمل شد و به شکل نیابتی از سوی آمریکا دست به قلع و قمع چریک ها زد و در نبردی که یک سویش چریک ها بودند و در سوی دیگرش سربازان ایرانی ارتش شاهنشاهی،بلاخره پادشاه عمان از خطر سقوط نجات پیدا کرد.نبرد ظفار نبردی نیابتی به تمام معنا بود به شکلی که دوشادوش چریک های ظفار، چریک های مسلح ایرانی ضد رژیم شاه همچون مجاهدین خلق که فرصت عمل در داخل ایران را نداشتند، به پیاده سازی آموخته های نظامی خود دست زدند و حتی از ایستگاه های رادیویی چریک های ظفار هم استفاده می کردند تا بیانیه ها و منویات خود را به زبان فارسی در منطقه منتشر کنند.رادیویی که موجش به تهران هم می رسید.

این همه را گفتم که درک کنید در آن دوران، یکی از ژست های روشنفکر انقلابی بودن وآزادیخواهی و چریک مبارز و حامی مظلومان بودن، عربی نامیدن خلیج فارس بود.به هر حال رژیم شاه آن قدر چهره خشنی از خودش نشان داده بود که دیگرهمه رسانه های گروهی غربی خصوصا در امریکا که پس از گذر از وحشت مک کارتیسم و کمونیست بگیری، سمپاتی مثبت نامرئی به کمونیست ها و مارکسیست ها داشتند، کلیدواژه خلیج عربی را هم در دایره لغاتشان استفاده می کردند که بر آزادمنش بودن رسانه خودشان امضایی بگذارند و دلیل استفاده میک والس از کلمه خلیج عربی در کنار خلیج فارس هم همین بود و شاه با واکنش خود به عنوان معلم سختگیر مدرسه، باز هم جایگاهش را  به عنوان یک دیکتاتور آشکار کرد چون مسئله مد روز آن زمانه دیگر حقیقت تاریخ و جغرافیا نبود بلکه جنایاتی بود که آمریکا به وسیله ژاندارمش شاه در منطقه اعمال می کرد ،یعنی سرکوب قیام چریک های ظفار و حمایت از حکومت پادشاهی غیر مشروطه و غیر دموکراتیک سلطان قابوس در عمان، جنایت شمرده می شد.شاه عملا پلیس بد منطقه شده بود تا امریکا از منافعش آسوده باشد.

   کاملا واضح است که در چنین فضایی،اعراب حاشیه خلیج فارس،ماست های خود را کیسه کنند و حساب کار دستشان بیاید و بفهمند بین دو ابرقدرت شرق و غرب،در خلیج فارس حرف آخر را کدام می زند.آن زمان نه عربستان عربستان امروز بود و نه امارات و  قطر وضع امروزی را داشتند.

   هنوز بعد از چهل سال از سرنگونی پهلوی آثار آن دوران باقیست.پادشاهی عمان که بقای خود را مرهون دست آمریکا می داند که از آستین ارتش شاهنشاهی ایران بیرون آمد، امروزه بین ایران و آمریکا به بهترین نحو نقش میانجی و پیغام ببر و پسغام بیار را ایفا می کند.عربستان سعودی که هول یک ایران ژاندارم آمریکا را بر سرش تحمل کرده بود، پس از سرنگونی پادشاهی ایران در انقلاب اسلامی سال57، به سرعت کوشید به آمریکا نشان دهد بهترین جایگزین ایران در خلیج فارس است.

   کلیدواژه خلیج عربی که به عنوان نماد کاستن از هژمونی ایران در منطقه خلیج فارس در سال های اخیر بسیار گسترده شده، با این تصور مواجه است که توسط نیروهای متمایل به غرب و امریکا درباره خلیج فارس ابداع شده.به خصوص که تخاصم های ی سال های اخیر بین ایران و آمریکا به تقویت این تصور کمک کرده است.اما واقعگرایانه تر که نگاه شود، واژه خلیج عربی ریشه در همان مبارزات خلقی-کمونیستی چریک ها در کشورهای حاشیه خلیج فارس دارد.

   نام خلیج عربی ابتکاری برای زیر سوال بردن هژمونیِ ایرانِ شاهنشاهیِ ژاندارمِ آمریکا در خلیج فارس بود.اسمی که ریشه در جغرافیای منطقه ای نداشت و صرفا زاده شرایط ی بود و تاکنون هم در اثر شرایط ی از دست متمایلان به کمونیسم و شوروی به دست متمایلان به آمریکا و سرمایه داری دست به دست شده و زنده مانده است.

   به عنوان مثال در دهه هفتاد میلادی(مصادف با دهه پنجاه شمسی در ایران)جبهه خلق برای آزادی خلیج عربی(مخفف لاتین آن: GPFLOA ) توسط سرویس های اطلاعاتی شوروی راه اندازی شد.این سازمان یکی از سازمان هایی بود که مثل خیلی از سازمان های چریکی دیگر مورد حمایت بلوک شرق، مرام سوسیالیستی و کمونیستی آن آشکار بود.کاملا معلوم بود که این سازمان خط مقدم نبردش با ایرانِ شاهنشاهی است که بازوی امپریالیزم آمریکا در منطقه خلیج فارس است.این سازمان ها در نقاطی از جهان که از نظر شوروی مستعد گرایشات کمونیستی بودند از سوی سازمان جاسوسی شوروی(کا.گ.ب) ایجاد، تقویت و حمایت می شد.  تردیدی نیست که شوروی دل خوشی از همپیمانی شاه و آمریکا نداشت و این همپیمانی، آرمان شوروی رسیدن به آب های گرم را مغشوش می کرد.(به طور مشخص کلمه آب های گرم در ت شوروی یعنی خلیج فارس).

در کشکاش جریان های انقلاب اسلامی،آنگاه که نقل قولی از امام خمینی درباره آزادی ابراز عقیده کمونیست ها به شرط عدم توطئه منتشر شد، نگرانی در افکار حاکمان عرب خلیج فارس به وجود آمد.

این نگرانی از سوی علمای شیعه منطقه(مشخصا علمای کویت) به امام خمینی اطلاع داده شد.خاصه از زبان همان علما.همان روزها، خبرگزاری فرانسه به نقل از رومه کویتی الوطن نوشت:تعداد زیادی از نمایندگان علمای شیعه در کشورهای حاشیه خلیج فارس ابراز نگرانی کردند که انقلاب ایران به نفوذ کمونیست ها در منطقه خلیج فارس منجر شود و این نگرانی را به عرض آیت الله خمینی رساندند.ایشان جواب داد:با تضمین آزادی عقیده کمونیست ها، اجازه نخواهد داد حزب کمونیست تشکیل شود.ایشان بر اصل عدم مداخله در امور داخلی کشورهای همسایه ایران نیز اذعان نمود.

  پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با آگاهی از چنین پیشینه ای که پشت نام خلیج عربی وجود داشت، رهبران انقلاب اسلامی با تاکید بر این که خلیج فارس یک خلیج اسلامی است،به نوعی پیام تهنیت فرستادند. با توجه به مسلمان بودن همه کشورهای حاشیه خلیج فارس،اشاره به اسلامی بودن این خلیج، به معنای تعهد به امنیت خلیج فارس و همکاری با کشورهای حاشیه آن بود تا تخاصم نوشکفته میان ایران پس از انقلاب و آمریکا، دولتمردان حاشیه خلیج فارس را نگران نکند اما ایران باشگفتی دید که اعراب حاشیه خلیج فارس گوششان به این حرف ها بدهکار نیست و با شتابزدگی در پی جلب نظر آمریکا هستند تا خودشان جانشین ژاندارم سرنگون شده شوند و پایگاهی برای آمریکا در خلیج فارس باشند.در این راستا هر چه که تا دیروز از آن اجتناب می شد تا ناراحتی ایران را برانگیخته نشود،امروز مورد اقبال اعراب بود تا ایران را هتک کنند.لذا استفاده از کلمه خلیج عربی کم کم مد روز دولتمردان عرب حاشیه خلیج فارس شد.کلمه خلیج عربی که تا دیروز مخالفان کمونیست، علیه آن حاکمان و برای تحقیر روابط آن حاکمان با شاه ایران استفاده می کردند، امروز توسط خود حاکمان استفاده می شد.عربی نامیدن خلیج فارس یکی از سبب های تحت پیگرد بودن آن مبارزان از سوی حاکمان بود و حالا پس از سقوط شاه بازی عوض شده بود و عربی نامیدن خلیج فارس از سوی خود آن حاکمان، از اوجب واجبات بود.مسعود نوروزی راهی


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دنیای کوچولوی من